زندگي در بربريت
مترجمان:
علي رحماني (تيرداد)
مرضيه ذاكري
گزارش هاي مربوط به دوران كهن، با آنكه نشأت گرفته از چارچوب هاي فكري تغيير ناپذيرند، اما فاقد ارزش هم نيستند. به هر حال اين يك نمونه بارز و در عين حال سرگرم كننده است كه چگونه اعضاي يك فرهنگ عالي ديدگاه هايشان را به طور منظم براي بربرها بيان مي كردند.
برخي اظهارات بي پرده كه به نقل از تاريخ نويس شهير هرويگ ولفرام (1) بيان مي گردند، اين ديدگاه را روشن مي سازند: " ژرمن در حقيقت « انساني غضبناك » است؛ همانند يك حيوان وحشي ديگران را مي ترساند و از هر امر غيرعادي به راحتي به وحشت مي افتد. او هرچند ساده و بي ريا، اما در عين حال تنبل و دوستدار آزادي است. البته خشم، تنبلي و آرزوي آزادي منوط به طبيعت و شرايط جوي محيط زندگي او مي باشد. كالبد عظيمش لبريز از مايعي است كه البته به خاطر پايين بودن دماي محيط اطرافش قابل تبخير نيست. بنابراين ژرمن سرشار از حرارتي دروني است كه به راحتي موجب برآشفتگي اش مي شود و به همين دليل بهتر است كه از لذت ميگساري بپرهيزد. ژرمن ها به سرعت دست به اسلحه مي برند، اما استقامت و عزمشان ناچيز است، از اين رو حتي قادر نيستند كه روي مزارعشان كشت و زرع كنند. همان گونه كه در ميان بربرها رايج است، ژرمن ها نيز پوست حيوانات وحشي را بر تن مي كنند، در حالي كه انسان متمدن از لباس پشمي استفاده مي نمايد. "
مطلب ديگر اين كه:" به طور كلي بربرها، خواه ژرمن يا غيرژرمن، زيبا محسوب مي شوند. اينان موبور، چشم آبي و بلندقامت اند، ولي بسيار كثيف و برخوردار از مشمئزكننده ترين عادات آرايشي مي باشند. اينان با تمايل خاصي از كره، حتي اگر از قبل فاسد شده باشد، به عنوان روغن مو استفاده مي كنند. همچنين از خزهايشان كه حتي در هواي آفتابي جنوب هم از تن درنمي آورند، بوي بدي به مشام مي رسد. فقط هون هاي اصيل زشت صورت اند؛ اين هم تعجبي ندارد، زيرا اينان پسران ارواح خبيثه و از قبيله جادوگران رانده شده گوتي مي باشند. قوه مردانگي در بربرها خيلي زياد است، زيرا قبل از سن بيست سالگي رابطه جنسي ندارند. آب و هواي سرد زادگاه شمالي و شب هاي بلند زمستاني اين نيروي شديد را در آنان تقويت مي سازد تا به ميزان بسياري زاد و ولد كنند. به يقين همين كه زمستان بعدي از راه برسد، بربرها هم طبق قاعده فصلي، توالد و تناسل مي يابند. اگر يكي از اين گروه هاي متراكم از ملخ هاي در حال پرواز پس رانده يا حتي نابود شود، بلافاصله سروكله گروه بعدي از باتلاق ها و جنگل هاي سرزمين ژرمن ها پيدا مي شود."
در حقيقت تمايل شديد شاهدان عهد عتيق به مصلحت انديشي سياسي، قابل ايراد نمي باشد! اما چگونه مي توان به اطلاعات علمي درباره ژرمن هاي قديم دست يافت؟ علاوه بر نوشته هاي تاريخي، يافته هاي باستان شناسانه اي از قبرها وجود دارند كه به ما در كار توصيف دقيق تر اين غول هاي موبور افسانه اي و زندگي روزمره شان كمك مي كنند- اينها اسناد زندگي و مرگ هستند. در حدود ميانه قرن چهارم قبرها متمايز شدند، زيرا تا آن زمان معمولاً ژرمن ها مردگان خود را مي سوزاندند. در حالي كه در قبرها فقط اسكلت ها باقي مي مانند، باتلاق ها از طريق انعقاد منافذ ورود هوا و فعل و انفعالات شيميايي قسمت هاي نرم اجساد را نيز محفوظ نگه مي دارند، به طوري كه پژوهش در مورد اجساد موجود در باتلاق ها، يافته هايي شگفت انگيز و شبه موميايي را در پي داشته است. در اغلب موارد، آنچه مثل پالتوها كه از مواد آلي تهيه شده، نيز محفوظ مانده است. مرده هاي گورستان طي مراسم رسمي با صدقات و نذورات در داخل قبرها گذاشته مي شدند؛ اين آيين در مورد مرده هايي كه در باتلاق دفن مي شدند، اجرا نمي گرديد. هر دو سنت تا حد زيادي شرايط زندگي اقوام كهن را براي باستان شناسان، مردم شناسان و تاريخ نويسان فاش مي سازند؛ قد اين انسان ها چقدر بود؟ موهايشان چه اندازه بود؟ چگونه معاش خويش را تأمين مي كردند؟ آيا با كمك استخوان هاي كشف شده مي توان به بيماري هاي شاخص آن ها پي برد؟ چگونه لباس مي پوشيدند؟ كدام سلاح ها و ابزار تسليحاتي به همراهشان در داخل قبر گذاشته مي شد؟ اصلاً چه چيزي به همراه اين لباس هاي رسمي، زينت آلات، ظروف كوچك يا سكه ها، دفن مي گرديد؟ آيا حيوانات و انسان ها قرباني مي شدند؟ مثلاً اگر بخواهيم بدانيم كه آيا ژرمن ها مجازات اعدام را اجرا مي كردند، مسلماً با كشف جسدي در مرداب با حلقه اي دور گردنش به مدركي روشن دست مي يابيم. شايد در اينجا تاسيتوس با بيان اين مطلب باز هم به ياري ما بشتابد:" بزدلان، جنگ گريزان و مرداني كه بي آبرو گشته اند، به لجن زار كشانيده شده و خس و خاشاك بر رويشان ريخته مي شود. "
ژرمن ها در حقيقت اندكي بلندقامت تر از رومي ها بودند؛ مردانشان تا يك متر و هشتاد و زنانشان تا يك متر و شصت و پنج سانتي متر قد داشتند. اين موضوع نه تنها از منابع بسيار قديمي قابل فهم است، بلكه همچنين نتيجه گيري مطمئني است كه از بررسي چند صد اسكلت حاصل شده است. همه آن ها ريش بلند بدان گونه كه در عهد عتيق مشتاقانه به آنان نسبت داده مي شد، نمي گذاشتند. يك چنين ريش جالبي در درجه اول مشخصه قومي لانگوباردها، ريش بلندها محسوب مي شد. " گره سوئبي " كه نوعي گره در يك طرف كاكل بافته شده بود، آرايش رايج مو در ميان ژرمن ها بود كه توسط قبيله سوئب ها طراحي و از سوي بسياري از اقوام ديگر پذيرفته شد. ظاهراً آنان نه تنها به دلايل زيبايي شناختي، بلكه همچنين به خاطر جلب توجه، چنين آرايش مي نمودند. استرابون (2) درباره ژرمن ها چنين مي گويد:" اينان تا سنين بالا موهاي خشنشان را شانه كرده و به طرز هنرمندانه اي به هم گره مي زنند. اين هم نوعي مراقبت از زيبايي است، البته ساده و بي ضرر؛ همچنين خود را مي آرايند، آن هم نه براي اينكه دوست بدارند يا مورد دوست داشتن واقع شوند، بلكه بدين منظور كه بسيار عظيم و ترس انگيز به نظر آيند: به چشم دشمن، آرايش يك امر بديهي است. "
نكته بسيار جالب توجه در ميان يافته ها، آيين تغيير شكل مصنوعي جمجمه است كه توسط هون ها اجرا مي شد: در اين مورد سر طفل به دليل اين كه محكم بسته مي شود، طويل تر مي گردد؛ به ويژه گوت ها و بورگوندي ها اين به اصطلاح " مُدِ هون ها " را به عنوان نمادي از يك طبقه خاص اجتماعي به خوبي پذيرفتند.
گرچه ديودور (3) تاريخ نويس يوناني، يكي از هم دوره هاي جوان تر ژوليوس سزار بود، اما ميان كِلت ها و ژرمن ها تفاوتي قائل نمي شد- از اين رو اظهاراتش به هر دو قوم مربوط مي شود:" اينان كلاه هاي شاخدار بر سر نهاده و اغلب نيمه عريانند. برهنگي هايشان را به صورت رفع احتياجات فوري با پوست حيوانات پوشش مي دهند." روميان با اشتياق در مورد برهنگي ژرمن ها كه البته كاملاً هم درست نمي باشد، شايعه پراكني مي كردند. احتمال دارد برخي قبايل به دلايل پرستشي- صرفاً با لباس سبك به ميدان جنگ آمده يا در وسط كارزار لباس هايشان را از تن بيرون آورده، بر زمين افكنده يا حتي بالاتنه خود را عريان نموده باشند تا از قابليت تحرك بيشتري برخوردار گردند. مسلماً ژرمن ها در دوران مفرغ هم با سوزن خياطي، دستگاه بافندگي و همچنين با پارچه هاي تك رنگ و بعضاً درخشان آشنايي داشتند. آنان ملبس به روپوش بودند و در هواي نامساعد و زمستاني پالتويي هم بر روي آن به تن مي كردند. شلوارهاي كِلت ها و ژرمن ها شهرت زيادي داشتند و اغلب مورد تمسخر روميان بودند؛ اين شلوارها تا سرِ زانو بود و از نوارهاي پارچه اي مختلفي تشكيل مي شد. آنان كفش هاي چرمي مي پوشيدند، اما از جوراب يا به عبارتي جوراب ساق كوتاه چيزي نمي دانستند. مردم فقيرتر، پوستين يا درواقع انواع مختلفي از پوست هاي دباغي شده روباه، سنجاب و سمور را بر تن داشتند. اجزاي مختلف پوشاك از طريق گيره ها به يكديگر متصل مي گرديد؛ گيره ها يا سوزن هاي فلزي به طرز هنرمندانه اي ساخته شده و پيشه و هنر ژرمن ها نيز بر آن ها مبتني بود. اين گيره ها همانند سنجاق قفلي با فنر مارپيچ، سوزن و قلاب عمل كرده و اغلب مزين به صفحات مدور بزرگ يا تيله هاي درشتي بودند. به موجب پژوهش هاي به عمل آمده در مورد ژرمن ها، اين گيره ها به دليل گستردگي فراوان و پيروي از مُدهاي مختلف جزو مواد اصلي باستان شناختي محسوب مي شوند كه ممكن است به صورت نمونه هاي ساده يا نمونه هاي عالي كشف شده از قبرهاي شاهزادگان ثروتمند باشند.
نگرش هاي فكري تغييرناپذير در مورد ژرمن هاي متعفن و ژوليده و چهره رنگ پريده آن ها از صحت كامل برخوردار نمي باشد. ژرمن ها اهميت بسيار زيادي براي مراقبت از جسم خود قائل مي شدند. آنان دست كم دو دستاورد بهداشتي به جهانيان عرضه نمودند: صابون و بُرس موي سر. صابون از روغن پشم يا جلبك دريايي و بُرس از موهاي سيخ سيخي خوك ساخته مي شد. به عنوان مثال كيمبرها توبره كوچكي بر كمربندشان داشتند كه داخل آن قيچي، چاقو و پنس بود- به نظر مي رسد كه آنان براي نظافت قسمت هاي به ندرت قابل دسترسي بدن، حتي از خلال دندان استفاده مي كردند. بنابراين گزارش هايي كه در مورد ژرمن ها، موهاي مرتب و انواع مختلف ريش ها، از جمله سبيل ها و موهاي نرم زير لب را تصديق مي كنند، چندان موجب شگفتي نمي باشند. اما در رابطه با موي بور ژرمن ها بايد گفت كه نه تنها از نظر زنان رومي نشانه تشخص، بلكه نزد خود ژرمن ها نيز مطلوب بود.
در اين فاصله زماني كه از سوي تاسيتوس توصيف گرديد، بخش وسيعي از سرزمين ژرمن ها از منظره هاي بكر و دست نخورده، جنگل ها، باتلاق ها، مرداب هاي عميق و خلنگ زارها تشكيل مي شد. آنگاه ضرورت ايجاد مناطق مسكوني به وجود آمد كه اين كار از طريق قطع كردن يا آتش زدن درختان جنگلي يا با زحمت فراوان با تيشه و بيل صورت مي گرفت. به اعتقاد تاسيتوس، سرزمين ژرمن ها به خاطر " جنگل هايش ترس انگيز يا به خاطر باتلاق هايش زشت منظر است، هرچه به سرزمين گُل ها نزديك مي شود، مرطوب تر و هرچه به سوي نوريكوم (4) و پانونين (5) پيش مي رود، توفاني تر مي گردد. " علاوه بر اين، به حد كافي معروف است كه " اقوام ژرمن در شهرهاي كوچك سكونت دارند، يعني حتي اين را نمي پذيرند كه در مناطق مسكوني به هم پيوسته زندگي كنند. "
در حقيقت محل سكونت ژرمن ها بسيار كوچك بود و حداكثر چند صد سكنه را در خود جاي مي داد. وسعت تقريبي اين مكان ها از روي محل هاي خاكسپاري آنها برآورد شده است. ژرمن ها در خانه هايي دراز با سه تالار سكونت داشتند كه جاي كافي براي حداكثر بيست نفر و همچنين حيوانات آن ها بود- درواقع در زير بام بسيار كوتاه و پوشيده از كاه يا ني، اتاق مسكوني و طويله در كنار هم واقع بودند. اين خانه ها بر ستون هاي چوبي استوار گرديده و كف آن ها از جنس سنگ يا چوب بود. تاسيتوس از فرهنگ سكونت ژرمن ها چندان خوشش نمي آيد:" اينان براي همه چيز از الوار نتراشيده كه زيبا و چشم نواز نيست، استفاده مي كنند." سپرهاي جنگي مردان بر روي ديوارها آويزان و پوست ها بر زمين گسترده شده بود؛ يك آتشگاه، يك تنور براي پخت نان و يك دستگاه بافندگي هم موجود بود. در كنار خانه هاي مسكوني انبارهاي غله و بناهاي عمومي براي كوزه گري و آهنگري به چشم مي خورد. همچنين آب انبارها و آتشگاه هاي همگاني و يك گورستان وجود داشت. خانه ها و آبادي ها به منظور محافظت در برابر مهمانان ناخواسته توسط پرچين هاي بلند يا ديوارهاي سنگي محصور شده بودند.
گرچه ژرمن ها اين خانه ها را براي ابد نساخته بودند، اما برخلاف دعاوي مطرح شده، باديه نشيناني هم نبودند كه در درجه اول از طريق دامپروري و شكار معاش خود را تأمين كنند. آنان كشاورزي مي كردند، همان گونه كه اين موضوع در فرهنگ " ياستورف" به اثبات رسيده است. در انجيل " وُلفيلا " نيز روشن مي گردد كه تقريباً تمامي واژه هاي مربوط به ميوه هاي صحرايي و انواع غلات ريشه گوتيك داشتند. مثلاً از محتوي معده اجساد داخل مرداب مي توان فهميد كه آنان بيشتر به كشت كدام گياه مفيد مي پرداختند. جو كه از آسيب ناپذيري بالايي برخوردار بود بر ساير گياهان برتري داشت و اساس غذاهاي مختلف و همچنين يك نوشيدني مشابه با آبجو را تشكيل مي داد. بدين سان تاسيتوس با آگاهي كافي گزارش مي دهد:" آنان به عنوان نوشيدني، عصاره اي از جو يا گندم را كه به يك شربت بدطعم و مشابه شراب تخمير شده است، مصرف مي كنند." بي شك اين نوشابه براي ژرمن ها اهميت خاصي داشت. اما آن ها نه آن را به وجود آورده و نه طعم منحصر به فردي بدان بخشيدند- زيرا در صومعه هاي قرون وسطايي در توليد آبجو از رازك استفاده مي شد. فقط همين را مي دانيم كه اين نوشابه شبيه آبجو بود و ژرمن ها در حقيقت مقادير زيادي از آن را ميل مي كردند. تنوع مشك ها، پياله ها و ظروف شيشه اي يافت شده در قبرها بسيار تأثيرگذار بوده و در سراسر اين دوران حفظ گرديده است. تك تك اين مشك هاي شراب گنجايش بيش از ده ليتر دارند كه اين خود گواه روشني از عطش سيري ناپذير اجداد ما و ضيافت هاي غالباً چند روزه آن ها مي باشد.
طرحی از خانه های مسکونی ژرمن ها
طبق گفته تاسيتوس، احتمالاً دامپروري نزد ژرمن ها از جايگاه ويژه اي برخوردار بود:" رفاه آنان بر گله هايشان مبتني است ". حيوانات اهلي در خانه هاي دراز جا داده مي شدند. مهم ترين حيوان گاو بود كه گوشت و شيرش مورد استفاده قرار مي گرفت و به عنوان حيوان كاري نيز به خدمت گرفته مي شد. علاوه بر اين، خوك، گوسفند و بز هم وجود داشت، اما اسب كمياب تر بود. جالب اينكه اغلب اين حيوانات نسبت به جانوران اروپاي جنوبي، جثه كوچك تري داشتند، زيرا ژرمن ها در پرورش حيوانات از نژادهاي بيگانه كمك نمي گرفتند- به همين دليل گاوها و اسب هايشان هر كدام يك متر يا حداكثر يك و نيم متر قد داشتند. شكار نقش عمده اي در تغذيه ژرمن ها ايفا نمي كرد، زيرا تعداد افرادشان خيلي بود. ممكن بود در جنگل ها جانوران وحشي بسياري يافت شوند، اما اين گوزن هاي سرخ، گوزن هاي قطبي، گرازها، گاوهاي وحشي و گاوميش هاي كوهان دار هرگز براي تأمين غذاي همه آنان كفايت نمي كردند.
مهم ترين صنعتگر دستي، آهنگر بود؛ بعدها كوزه گر و نجار هم پا به عرصه وجود گذاشتند. آهن از سنگ معدن كه در تورفتگي هاي هموار زمين يافت مي شد يا از معادن سنگ استخراج مي گرديد، تهيه مي شد. ژرمن ها ابتدا تحت تأثير كِلت ها كار كردن روي فولاد را آموختند و سپس سلاح هاي سبك تر و مقاوم تر را جايگزين شمشيرهاي چدني نمودند. اما آنچه كه به تجارت با همسايه رومي از زمان امپراتور آگوستوس مربوط مي شد، اين بود كه ژرمن ها مواد خامي مانند كهربا را از سواحل درياي شمال و بالتيك و همچنين موي بلند و بور زنانشان را به عنوان كلاه گيس براي زنان رومي آورده و در كفه ترازو مي نهادند. تجارت ساير كالاهاي مصرفي از قبيل پوست، چرم، غلات يا احشام تنها در مناطق نزديك به مرز مقرون به صرفه بود. اما به ويژه برده فروشي رونق چشمگيري يافت، به طوري كه در جبران كسري تجاري ژرمن ها نيز مفيد واقع گرديد، زيرا برده هاي ژرمن در روم بسيار مورد تقاضا بودند. در عوض، تاجران رومي نيز آثار هنري و اشياء تجملي را به سرزمين ژرمن ها صادر مي كردند: ديگ هاي برنزي و نقره اي، ظروف شيشه اي و سفالي از خاك سرخ پخته ( ظروف سراميكي مزين به نقش هاي برجسته )، پياله ها و تنديس هاي برنزي، گيره هاي لباس، آينه، زينت آلات و همچنين اسلحه و شراب. برخي ادعا مي كنند كه ژرمن ها به شدت به شراب رومي علاقه داشتند، ولي از آنجا كه خمره هاي شرابي كه در سرزمين ژرمن ها يافت گرديده، بسيار ناچيز است، ادعاي فوق با قاطعيت بيشتري رد مي شود. واردات فراوان سكه ها را هم نبايد فراموش كرد، زيرا سكه هاي رومي به خاطر عيار بالاي فلز گرانقيمتشان به شدت مطلوب ژرمن ها بودند و آن ها مي توانستند با ذوب اين فلز قيمتي به توليد زيورآلات خاص خود بپردازند. نتيجه باستان شناسي در اينجا كاملاً واضح است: در سراسر زمين ژرمن ها از شرق رود راين گرفته تا شمال دانوب، اين كالاهاي وارداتي ارزشمند رومي به عنوان اجناس اضافي در قبرها، به ويژه از قرن دوم يافت مي شوند. چه بسا عده اي به قصد تاراج، گام در راه سرزمين ژرمن ها نهادند يا شايد هم موضوع هداياي ديپلماتيك رومي ها به شاهزادگان طايفه هاي ژرمن در ميان بود.
مفهوم خانواده در ميان ژرمن ها مسلماً تعريف مرد سالارانه اي داشت. البته زن هم از احترام بالايي برخوردار بود و همواره مرد را از راهنمايي هايش بهره مند مي ساخت. منابع تاريخي بارها به اين موضوع اشاره دارند كه در كوچ هاي بزرگ درباره انتخاب راه از زنان سؤال مي شد- همه، زنان خردمند را همچون كشيشان ارج نهاده و به سخنانشان گوش فرامي دادند. " آنان حتي بر اين باورند كه زنان نشاني از تقدس و پيشگويي دارند و از اين رو نه نصايحشان را با قاطعيت رد نموده و نه اطلاعاتشان را ناديده مي انگارند." نيت تاسيتوس مبني بر گفتن بي پرده معايب روميان فتنه جو به آنان، در ارتباط با زنان ژرمني شفافيت بيشتري مي يابد. ظاهراً اين زنان قانع و كم توقع برخلاف زنان رومي اين خدمت را به وي كرده اند." آنان مأخوذ به حيا بوده و فريفته مناظر شهواني و ضيافت هاي فتنه انگيز نمي شوند." تاسيتوس همچنين تك همسرگزيني ژرمن ها را مي ستايد: " در آنجا زوجين به شدت به يكديگر پايبند هستند، به طوري كه هيچ نوع ديگري از رسومشان تا اين حد درخور تمجيد نيست. " در حالي كه زن در صورت خيانت بايد در انتظار مجازات سنگيني مي بود، مردان بلندپايه مجاز به گرفتن چند زن بودند، اين در حالي است كه " آنان از روي شهوت پرستي چنين كاري نمي كنند، بلكه به خاطر خاستگاه اصيلشان، با پيشنهادهاي مكرر ازدواج به آنان اظهار عشق مي شود." اين خدشه كوچكي بر اعتبار وحشيان اصيل است كه مسلماً تاسيتوس به هيچ وجه قادر به پوشاندنش نيست. تاريخ نويس رومي به خاطر اين ترديد كاملاً عيان تاكنون بسيار ملامت شده است. اما بعدها با بيان نظر نهايي خود درباره اين موضوع به طرز كنايه آميزي مي گويد:" اين در حقيقت بيشتر در مورد قبايلي صدق مي كند كه در آنان تنها زنان جوان مجاز به ازدواج مي باشند و اميدها و آرزوهاي زن فقط يك بار برآورده مي شود."
در اغلب تعريف هايي كه از ژرمن ها مي شود، تشكيل اجلاس قومي به عنوان يك فرهنگ سياسي ويژه مورد تأكيد قرار مي گيرد. هاينريش بُل نيز درباره اين " وحشيان با مذهب، پرستش و آيين هاي خاصشان "، يك نظام با " مبادي دموكراتيك در جامعه ويژه خودشان به گونه اي كه احتمالاً در جهان سابق به ندرت يافت مي شد"، مطالبي به رشته تحرير درآورده است. در اجلاس قومي كه اجتماعي متشكل از مردان آزاد بود، درباره امور مهم قومي، قانون، جنگ و صلح به شور و مشورت پرداخته مي شد. البته درباره چگونگي جريان يافتن اين اجلاس ها و مفهوم دقيقشان اطلاعات بسيار اندكي در دست مي باشد. ظاهراً آن ها بيشتر محل بحث بودند تا تصميم گيري. ضمناً اداره امور واقعي دولت نيز وظيفه رهبران قبايل و پادشاهان بود. احتمالاً اين اجلاس ها فقط چند بار در سال مطابق با جشن هاي مذهبي برگزار مي شد.
در ارتباط با شيوه هاي مختلف پرستش و خداجويي ژرمن ها بايد گفت كه جنگ و مرگ و مير و در پي آن افزايش جمعيت نقشي اساسي ايفا مي كرد. " اِداي قديمي "(6)، مجموعه اي از داستان هاي خدايان و قهرمانان ژرمن كه توسط شاعر ايسلندي اِسنوري استورلوسان (7) به رشته تحرير درآمد، ما را از نگرش ژرمن هاي شمالي از دنياي ديگر- كه البته صدها سال جديدتر مي باشد- آگاه مي سازد. اُدين (8) ( به ژرمني وُدان )(9) از نسل مقتدرترين خدايان آسه ها (10)، سرور خدايان و انسان هاست؛ او جلوه اي از عالي ترين خرد، جنگجويان فاتح و خداي نبردهاست. پيام آورانش دوشيزگان جنگي اند- همان دوشيزگان الهي كه بر ميدان هاي نبرد مي تازند و كشته شدگان را با بوسه هايشان براي ورود به زندگي ابدي بيدار ساخته و تا تالار مرگ همراهي مي كنند. در آنجا جنگجويان كشته شده، وقت و فضاي كافي دارند تا هرچقدر مي خواهند بنوشند و زد و خورد كنند. در اين سلسله مراتب پس از اُدين، تور (11)، ( به ژرمني دُنار (12) ) قرار دارد كه خداي آذرخش و رعد، بادها و ابرهاست؛ او به رعد و برق قابليت ثمربخشي عطا مي كند. سرانجام در اين گروه سه گانه خدايان فريا (13)، مادر اصلي خاك از نسل وان ها (14)، الهه فسونگر عشق، ازدواج و باروري حكومت مي كند. روزهاي چهارشنبه(15)، پنج شنبه (16)و جمعه (17) اسامي خدايان سابق ژرمن ها را متجلي مي سازند.
به اعتقاد ژوليوس سزار، ژرمن ها نه خداياني داشتند كه بپرستند و نه كشيشاني كه به موعظه هايشان گوش فرا دهند، بلكه رازورزاني طبيعي بودند كه خورشيد، ماه و آتش را پرستش مي كردند. ولي اين موضوع حقيقت نداشت. تاسيتوس مي داند كه اينان خدايانشان را در طبيعت باز، در قسمت هاي كم درخت جنگلي، بيشه ها و مرداب ها جستجو مي كردند. " به راستي آنان دور از شأن و جلال ملكوتي مي دانند كه خدايانشان را در ديوارها محصور ساخته يا به نحوي همانند انسان ها به معرض نمايش بگذارند." ژرمن ها با اعتماد به نفس كامل در برابر خدايانشان ظاهر مي شدند. آنان به عنوان افرادي واقع بين از خدايانشان انتظار عمل متقابل داشتند و به منظور قدرداني، افرادي را به پايشان قرباني مي كردند ( آييني كه پس از آغاز گاهشمار ميلادي هنوز هم اجرا مي شد ) يا اينكه در حالت جنگ، چنانچه پيروزي بعيد به نظر مي رسيد و از دست خدايانشان نيز ديگر كاري ساخته نبود، در اين صورت خداي ديگري را جستجو مي كردند. ظاهراً اين مورد هم پيش مي آمد كه آنان قبل از شروع يك نبرد از خداي دشمن ياري مي خواستند و در راهش فداكاري مي كردند- و قول مي دادند در صورتي كه به ياريشان بشتابد، به او پناهنده شوند. اين رفتار اميدبخش و غيرفريبنده با تواضع و فروتني در برابر قدرت هاي اخروي، بسيار شايان توجه و احتمالاً دليل آن است كه چرا سرانجام مسيحيت در غلبه بر بي دينان با مشكل چنداني روبرو نگرديد. زيرا مسيح هميشه پيروز بود.
بربرها به مراتب با خواندن و نوشتن بيگانه بودند. علاوه بر خدمت ارزنده اسقف وُلفيلا كه انجيل را در قرن چهارم به گوتيك ترجمه كرد و در عوض از حروف الفبايي يوناني، لاتين و الفباي تصويري رون (18) يك الفباي خاص ابداع نمود، تا پايان كوچ دسته جمعي هيچ گونه تلاشي از سوي ژرمن ها در جهت انتقال زبان شفاهي شان به يك خط مناسب صورت نگرفت. اما از قرن دوم نوعي نظام ارتباطي جديد پديد آمد كه بر نشانه ها يا به اصطلاح الفباي تصويري رون استوار بود. اين حروف از قرن هفدهم نامگذاري شدند، اما منشأ آن ها كاملاً مشخص نيست. به احتمال قريب به يقين حروف مزبور از حروف الفبايي " اِتروسك " (19) در شمال ايتاليا مشتق گرديدند. واژه " رونا " ( runa )در گوتيك ترجمه " راز " (20) در يوناني است، بنابراين مي توان احتمال داد كه كاربرد پرستشي الفباي رون در ابتدا به محفل كوچكي از عالمان راز محدود مي شد.
حروف الفباي رون از محتواي تصويري برخوردار بودند، به طوري كه صرفاً اطلاعات محدودي را منتقل نموده و به موقعيت هاي كاملاً ويژه اي اختصاص داشتند: اين حروف بر روي اسلحه ها، برآمدگي سپرها، گيره هاي لباس و زيورآلات به چشم مي خورند و نام ها و واژه هاي جداگانه اي را مجسم مي كنند. از قرار معلوم اين حروف به اشياء، نيروهاي سحرآميزي مي دادند تا خدايان را پرستش و دشمنان را لعن كنند و يا اين كه بر پيشگويي ها تأثير گذارند. آن ها با ايجاد خراش بر روي چوب پديد آمدند. ظاهراً اين امر از لحاظ زباني هنوز هم در انگليسي و آلماني ثبات خود را حفظ نموده است: به عنوان مثال واژه انگليسي " تو رايت " ( to write) به معناي نوشتن، از ريشه " ريتسن " ( ritzen )به معناي خراشيدن مي باشد. همچنين علت پيدايش واژه " بوخ اشتابن " ( Buchstaben )به معناي حروف در زبان آلماني اين است كه الفباي تصويري رون غالباً با ايجاد خراش بر چوب هاي درخت راش نگاشته مي شدند. سرانجام با پيدايش خط مسيحي- قرون وسطايي الفباي تصويري رون جاي خود را به الفباي لاتين دادند.
الفبای تصویری رون
" پروردگارا، اي كه نامت در آسمان ها
مقدس است؛
حكومتت و اراده ات
در آسمان و زمين
محقق خواهد شد. "
پينوشتها:
1.Herwig Wolfram
2.Strabon ( 63 قبل از ميلاد تا 20 ميلادي)، جغرافيدان يوناني (م).
3.Siculus Diodorus( 80 تا 29 قبل از ميلاد)، كتاب تاريخ را در چهل جلد نوشته است(م).
4.Noricum، ايالت امپراتوري روم واقع در شمال شرقي شبه جزيره بالكان و در منطقه كوهستاني آلپ (م).
5.Pannonien، ايالت امپراتوري روم در ساحل رود دانوب، واقع در شبه جزيره بالكان (م).
6.Die ältere Edda
7.Snorri Sturluson(1179-1241)
8.Odin
9.Wodan
10.Asen
11.Thor
12.Donar
13.Freya
14.Wanen
15.Mittwoch(Wodanstag)( به انگليسي Wednesday)
16.Donnerstag ( به انگليسي Thursday).
17.Freitag ( به انگليسي Friday).
18.Runen، نام الفبايي كه اقوام ژرمن براي كندن كتيبه به كار مي بردند.(م).
19.Etrusk، قومي در شمال ايتاليا كه روميان قديم از آن نژاد بودند.(م).
20.mysterion
آرتز، پتر (1391)، كوچ ژرمن ها در اروپا، ترجمه علي رحماني (تيرداد)، مرضيه ذاكري، تهران: اميركبير، چاپ اول.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}